خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: محمد حسین دانایی خواهرزاده جلالآلاحمد و یکی از چهرههایی است که این روزها در ارتباط با جلالآلاحمد نام او بر سر زبانها میچرخد. دانایی در ماههای اخیر پس از به دست آوردن یادداشتهای روزانه آلاحمد که در چهل و پنج سال گذشته مفقود بوده و متن آن یکی از اسرار جریانهای ادبی و روشنفکری ایران به شمار میرفت نام خود را بر سر زبانها انداخته است. دانایی با این وجود بسیار گرم و گیرا پیشنهاد گفتگو با مهر درباره تمام حواشی پیرامون خود و متن این یادداشتها را پذیرفت و به قول خودش چون با روزنامه نگاری چندان نیز ناآشنا نبود فضایی را ایجاد کرد تا بسیار صریح با وی در مورد تمامی حواشی پیرامون این یادداشتها با وی به گفتگو بنشینیم. متن این گفتگو در ادامه از نگاه شما میگذرد:
ماجرای دستنوشته های جلال، ماجرای تازه ای نیست. مدت مدیدی بود که بسیاری از اهالی کتاب درباره آن سخن میگفتند و به خواهر خانم دانشور در ارتباط با مخفی کردن آنها و فروش احتمالیاش خرده میگرفتند تا اینکه در نهایت، این یادداشتها ناگهان به دست شما رسید. در این میان، برخی ارتباط میان شما و جناب طالقانی (پسر آقای سید محمود طالقانی که در زمان حیات پدر دستگیر نیز شد) و آقای کائینی را که در تدوین کتاب خاطرات شما همکاری داشته، ارتباطی مشکوک به منظور تصاحب این اسناد تاریخی و سوء استفاده از آن بر میشمارند. برای این موضوع چه پاسخی دارید؟ اگر همة این ها را بدگمانی و سوءظن می دانید، پس به صراحت بفرمایید که حقیقت امر چیست؟
حالا که قرار است صریح باشیم، من هم به صراحت به شما عرض میکنم که قضایا خیلی سادهتر و صریحتر از آن است که شما گمان میکنید. باور بفرمایید که در عالَم واقع، نه در دنیای خیال، هیچ نوع توطئه و تبانی و سوءنیتی در بین نبوده و نیست. روابط بنده با افراد محترمی که نام بردهاید، روابطی است کاملاً طبیعی و قانونی و محترمانه، بدون اینکه کمترین شائبهای و وصلهای به آن بچسبد. بنده تاکنون توفیق نداشتهام که جناب آقای مهدی طالقانی را جز در جلسات عمومی برای بزرگداشت مرحوم آیت الله طالقانی و زنده یادان جلال و شمس و خانم دانشور، در جای دیگری زیارت کنم.
روابطم با جناب کائینی هم ناشی از همان دوره همکاری در تدوین کتاب دو برادر است و خیالتان راحت باشد که این دو نفر انسان محترم، هیچ ارتباطی با دستنوشتههای مرحوم آلاحمد نداشتهاند و هیچ حاشیه و پشت پردهای هم وجود ندارد. سوءظن نسبت به خواهر خانم دانشور درباره دستنوشتهها را هم کاملاً بیجا و ناوارد و مردود میدانم. شما که تربیت شده و رشدیافته در فضای دینی هستید، حتماً بهتر از اَمثال من معنی این آیه را می دانید که «يا أيُها الَّذينَ آمَنوا اجتَنَبوا كَثيراً مِنَ الظَن إنَّ بَعضَ الظَنِّ إثم.» باز هم بهتر از من میدانید که حضرت علی (ع) در تقبیح بدگمانی و تهمت زنی تعبیری دارند در این حدود که حتی اگر امر منکری را از کسی دیدید یا شنیدید، قبل از بدگمان شدن و قضاوت کردن راجع به آن شخص، به چشم و گوش خودتان بدگمان شوید و به چشم و گوش خودتان بگویید: شماها بد دیدهاید و بد شنیدهاید، ولی برادر دینی خودتان را متهم نکنید.
اما آنچه در این مواردی که گفتید مطرح شده، جز بدگمانی و تهمت نیست و به هیچ وجه هم قابل اثبات شرعی و حقوقی نیست، چون اساساً چنین قضایایی وجود نداشته که قابل اثبات باشد. نه ارتباطات مشکوکی بوده، نه کسی قصد تصاحب و فروش و سوءاستفاده از دستنوشتهها را داشته. فراموش نکنید اولین کسی که مژده پیداشدن مقداری از دستنوشتههای مرحوم آل احمد و تحویل آنها به این جانب را رسانهای کرد، آقای فرجام، همسر خانم ویکتوریا دانشور بود، آنهم در جلسه عمومی هفتم اردیبهشت امسال که به مناسبت سالروز تولد خانم سیمین دانشور در خانه ایشان برگزار شده بود. من هم بلافاصله مژده دوم را دادم، یعنی تصمیم دوستداران و بازماندگان جلال و سیمین برای تأسیس یک انجمن ادبی مردمی به نام این دو نفر. کمی بعد، یعنی در 25 خرداد هم خود بنده از شما و همکارانتان برای رونمایی از این یادداشتها دعوت کردم و طی یک جلسه مفصل، جزییات قضایا را در اختیار ارباب جراید گذاشتم.
خبر و عکس این رویدادها هم منتشر شد. حالا انصافاً بفرمایید که آیا معنی این نوع رفتارهای صمیمانه و شفاف، پنهانکاری و سوء استفاده و از این قبیل توهمات است؟ اقرار میکنم که البته این فقط مطرح کنندگان این موارد نیستند که در دام این بدگمانیها افتادهاند، بلکه خود بنده و عده زیادی از بازماندگان مرحوم جلال هم سالهای سال، گرفتار همین نوع توهمات بودیم و خیال میکردیم که بعضی از افراد آنچنانی! دستنوشتههای مرحوم آل احمد را دزدیدهاند و ... از این قبیل خیالات باطل و خدا میداند که تحت تأثیر این افکار شیطانی، چقدر مرتکب ظلم و گناه شدهایم، ولی خوشبختانه خورشید حقیقت پس از سالها از پشت ابر بیرون آمد و با پیداشدن این دستنوشتهها، از شرّ آن سوءظنها نجات پیدا کردیم. الآن هم اگر منطقی و منصف باشیم، باید از این زوج محترم و همینطور از همه کسان دیگری که در این چهل پنجاه سال اخیر دانسته یا ندانسته از این یادداشتها محافظت کردهاند و این امکان را فراهم آوردهاند که این خاطرات امروز در اختیار علاقمندان و اهل تحقیق قرار بگیرند، سپاسگزار باشیم، نه اینکه مغلوب توهم توطئه بشویم و خدای نکرده افراد بیگناه را بی جهت متهم کنیم.
جناب دانایی در روز کشف این اسناد، آیا غیر از دفترچه های رونمایی شده، چیز دیگری هم پیدا کردید که از جنس این یادداشتها باشد؟ دستنوشته ای مربوط به جلال و سیمین؟
در گزارشی که چند روز قبل به مناسبت سالروز فوت مرحوم آل احمد در اختیار جراید قرار گرفت، توضیح دادهام که مهمترین بخش این دستنوشتهها، همان خاطرات تقریباً روزانه جلال است. مقدار دیگری از آنها هم در واقع، طرحهای اولیه و چرکنویسها و پاکنویسهای آثاری هستند که قبلاً یا توسط خود مرحوم جلال یا توسط مرحوم شمس آلاحمد چاپ شده اند، آثاری مثل خسی در میقات، غربزدگی، یک چاه و دو چاله، سفر روس، سفر فرنگ، سفر امریکا، سفر به ولایت عزراییل و همین طور کتاب معروف سنگی بر گوری. علاوه بر اینها، مقداری یادداشت های پراکنده و گوناگون هم وجود دارد. همانطور که در کتاب خاطراتم از مرحوم جلال نوشتهام، ایشان همیشه دفترچههای یادداشت بغلی بیاض مانندی در جیب داشت و در هر کجا که مطلب جالب توجهی را میدید یا میشنید و احساس میکرد که به درد کارهای خودش میخورد، فوراً آن مطلب را در این دفترچهها مینوشت و بعد سرِ فرصت، این یادداشتهای گوناگون را به جاهای اصلی مورد نظر خودش منتقل میکرد. در بین این یادداشتها، یک عکس هم از تابلویی است که مرحوم هانیبال الخاص در سوگ جلال کشید و فعلاً از اصل تابلو خبری نداریم. یک نسخه از آن را به شما می دهم که اگر مایل بودید، منتشر کنید.
پرتره جلالآلاحمد اثر هانیبال الخاص
چرا این اسناد از میان همه وابستگان آل احمد به شما رسید؟
قاعدتاً جواب این سوال را بهتر است سرکار خانم ویکتوریا دانشور بدهند، ولی چون از من پرسیدهاید، لذا نظر شخصی خودم را به اطلاعتان می رسانم، با قید این که ممکن است دقیق و درست نباشد.
اما قبل از گفتن این نظر شخصی و برای جلوگیری از سوء تفاهمهای احتمالی ناشی از فعل کنایهآمیزی که در این سئوال هست، باید به عرض برسانم که در این رابطه چیزی به من «نرسیده»، بلکه آنچه هست، امانت است که باید به موقع در جایگاه اصلیاش قرار بگیرد. البته در این مورد هنوز صحبت مشخصی نکردهایم و تصمیمی هم گرفته نشده، ولی به نظر حقیر، حق مدیریت و همچنین حق مالکیت منافع این یادداشتها متعلق به ورثه است و در این تردیدی نیست، ولی بهترین کاری که با خود یادداشتها میتوان کرد، قراردادن آنها در آن مؤسسه فرهنگی یا موزهای است که قرار است شهرداری در محل خانه سیمین و جلال تأسیس کند تا بدین ترتیب، هم یادگاری از آنها باشد و هم مورد استفاده بازدیدکنندگان از موزه و همچنین محققانی قرار گیرد که در حوزه ادبیات فارسی کار میکنند.
به نظر حقیر، شخصیتهایی مثل جلال آل احمد و سیمین دانشور، سرمایههای معنوی یا به زبان اقتصاددانان، سرمایههای نمادین مملکت به حساب میآیند. سرمایه نمادین هم مطابق تعریفی که اخیراً دکتر محسن رنانی داده، هر نوع سرمایه اقتصادی، اجتماعی، انسانی و فرهنگی است که یک بُعد تازه پیدا کرده، یعنی از جایگاه اولیه خودش بالاتر رفته و از سرمایههای نظیر خودش متمایز شده و به مرحله شناخت و توجه عمومی رسیده و در نتیجه، مورد احترام و تحسین همه یا بخش بزرگی از اعضای جامعه قرار میگیرد و گروههای اجتماعی مختلف به آن افتخار میکنند. جلال و سیمین هم از این قبیل سرمایهها هستند. نمونه تازهای از این نوع حرکت های هوشمندانه که باید برای ما هم سرمشق باشد، در انگلستان دیده شد، وقتی که دیوید بکهام، فوتبالیست نامدار خودشان را به یک سرمایه نمادین تبدیل کردند و برای تجلیل از آلکس فرگوسن، مربی نامدار فوتبال، به او لقب اشرافی «سِر» دادند و آدامس نیم جویدهاش را هم به عنوان یک اثر ملی در جعبه آینه گذاشتند تا همه بیایند و تماشایش کنند.
به هر حال، تأکید می کنم که پیشنهاد سپردن این یادداشت ها به موزه و غیره، نظر شخصی بنده است و تصمیم نهایی در این مورد موکول به رأی همه افراد ذینفع در موضوع است.
لطفاً به سوال من هم جواب بدهید: چرا این اسناد از میان همه وابستگان آل احمد به شما داده شد؟
راستش، می خواستم از زیر این سوال که بیشتر به سرکار خانم ویکتوریا دانشور مربوط میشود، در بروم، ولی مچم را گرفتید و نشد! بنابراین، باید عرض کنم که به نظر حقیر، علت اصلی اعتماد خانم دانشور به بنده برای امانت سپاری و بررسی این یادداشتها، موضع گیریهای بیطرفانه من در رابطه با سرکار خانم سیمین دانشور در کتاب «دوبرادر» است. شاید علل فرعی دیگری هم در کار بوده باشند، از جمله اشتغال بنده به کارهای مطبوعاتی و فرهنگی و آشناییام با این قضایا و همینطور طول دوره معاشرتم با مرحوم جلال و شمس و سیمین خانم و شاید شباهتهای ظاهری که بین طرز فکر و زندگی فعلی من با این بزرگواران وجود دارد، البته در سطحی به مراتب پایین تر از آنان.
چرا خانواده دانشور حاضر شد به راحتی و به سادگی و البته مجانی آن ها را به شما بدهد؟ وقتی این خانواده برای خانه سیمین، تنها با پرداخت آن مقدار از پول که میدانیم و می دانید، رضایت دادند، چرا از خیر این اسناد که ارزش مالی زیادی هم دارند به سادگی گذشتند؟
به نظر حقیر، این سوال هم ناشی از پیشداوریها و تفکرات توهم آمیز است و جایی برای مطرح کردنش نیست. با وجود این، اگر واقعاً به حقانیت چنین پیش فرض هایی یقین دارید، از خودشان بپرسید.
برگردیم به خود اسناد. شما تا چه اندازه این اسناد و یادداشت ها را از نظر سانسور برای انتشار مهیا می دانید؟
سانسور در عالم مَجاز و شعار، کار بدی است و همه مان از آن انتقاد می کنیم و از آن تبری میجوییم، ولی در عالَم واقع و در عمل، همه مان مرتکب این فعل میشویم. میزان گستردگی و عمق این عمل هم بستگی دارد به روحیات و دیدگاههای هر کدام از ماها در حوزهها و بزنگاههای مختلف. به نظر حقیر که هم کار مطبوعاتی کردهام و هم با موازین حرفهای تدوین تاریخ شفاهی آشنایی دارم، میتوان این یادداشتها را با جرح و تعدیلهای بسیار جزیی و بدون به هم ریختن چارچوبها و دستکاری فضای عمومی حاکم بر آن ها منتشر کرد، به نحوی که اولاً، مجوز چاپ بگیرند و از حبس خارج شوند؛ ثانیاً، لطمهای به جایی نخورد و حساسیتهای غیر قابل تحملی را هم ایجاد نکنند. ولی باز هم تأکید میکنم که تصمیم گیری در این مورد، بر عهده منِ تنها نیست، بلکه کاری است مشترک که باید توسط همه بازماندگان مرحوم جلال آل احمد و ذینفعان قانونی، و البته با استفاده از نظر کارشناسی افراد صاحبنظر، مورد بررسی و تصویب قرار گیرد.
موضع شما در برابر سانسور احتمالی آن برای انتشار چه خواهد بود؟
در سوال قبلی تقریباً جواب داده ام. در رابطه با سانسور، باید واقع بین بود و از افراط و تفریط هم پرهیزکرد. اگر بخواهیم با این مسأله احساساتی برخورد کنیم، کار خراب می شود. باید خیلی دقیق و حرفه ای عمل کنیم، یعنی کمش کم است و زیادش زیاد، باید کاملاً به اندازه باشد، دقیقاً مصداق ضرب المثل" کج دار و مریز!"
موضع خانواده و بازماندگان در مورد انتشار این اسناد چیست؟ از نظر مادی چه می خواهند و از نظر معنوی چه؟
قبل از پاسخ دادن به خود سوال، اجازه بدهید مقدمتاً عرض کنم که بعد از پیداشدن این یادداشت ها، چند پرسش اساسی به ذهن بازماندگان و دوستداران مرحوم جلال آل احمد خطورکردند و بعضاً مطرح هم شدند:
نخست اینکه منظور مرحوم آل احمد از نوشتن این یادداشت ها در حدود پنجاه سال قبل چه بوده؟ دوم اینکه آیا امروز این یادداشت ها باید چاپ شوند و در اختیار عموم قرار گیرند، یا باید همچنان در محدودة خانواده و دوستان محبوس بمانند؟ سوم اینکه اگر قرار به انتشار آنها باشد، در این رابطه چه نکات و ملاحظاتی را باید در نظر گرفت تا پیامدهایی شبیه «سنگی بر گوری» تکرار نشود؟ و چهارم هم اینکه اگر قرار به انتشار این یادداشت ها باشد، این وظیفه به عهدة کیست و چه کسی قانوناً مجاز به انجام این کار است. بنده از طریق مراجعه به خود یادداشتها و منابع دیگر و همینطور از طریق استعلام از اهل فن، پاسخ این سوال ها را پیدا کرده ام و معتقدم که اولاً، یادداشتهای مزبور از ابتدا برای انتشار نوشته شده اند و انتشار آنها در حال حاضر لازم و بی اشکال است، البته همانطور که عرض شد، با رعایت جوانب حرفه ای معمول، به نحوی که احتمال وقوع پیامدهای منفی به حد اقل برسد. ثانیاً، مسوولیت این کار مشترکاً بر عهدة همة وراث قانونی مرحوم جلال آل احمد است.
آل احمد در متنی خودش در ذیل این یادداشتها نوشته و در برخی رسانهها نیز منتشر شد آودره است که از نوشتن این یادداشتها دو منظور داشته است. نخست منظوری شخصی با کارکردهای فوری و حرفه ای و منظور اجتماعی با کارکردهای بعدی. او در بخش اول، نوشتن را وظیفة ذاتی خودش به عنوان یک نویسنده میداند و مقید است که با نوشتن خاطرات و انجام تمرینهای روزانه، مهارتهای حرفهای خودش را مرتباً بالا ببرد و خودش را برای ایفای این وظیفه آماده نگه دارد. جمله ما قبل آخر این متن هم ناظر به کارکردهای بعدی این یادداشتها، یعنی حفظ اطلاعات و انتقال آنها به آیندگان است، کما اینکه می گوید: "... و پیش آمده است گاهی که اباطیلی را جز درین دفتر نمیشده است حفظ کرد... معنای مستفاد از این عبارت این است که یکی از وظایف دفترچههای مزبور، به قول خود جلال حفظ اباطیل بوده است. و اکنون که سالها از آن زمان گذشته و سیب روزگار چندین بار چرخیده، متوجه میشویم که مرحوم آل احمد در این زمینه موفق شده و توانسته است با نوشتن این یادداشت ها، از حلقة محدودیت ها عبور کند و به قول خودش فریاد زمانه خودش باشد.
گرچه مرحوم آل احمد مثل اکثر باسوادهای آن دوره، خوش خط بود و از لحاظ نظم و ترتیب هم بالاتر از حد متوسط جامعه قرار می گرفت، ولی با وجود این، خوش خطی و نظم و ترتیب چشمگیر این یادداشت ها و همینطور شماره گذاری تمام صفحات، قرینهای است حاکی از آنکه او می دانسته است که این خاطرات در آینده خوانندگانی خواهند داشت و کاربردشان محدود به موارد شخصی خودش نخواهد بود.
جدای از این مرحوم آل احمد در صفحات انتها و ابتدای هر یک از مجلدات این مجموعه، عبارات و نکاتی را نوشته است که مثل حلقه های رابط عمل می کنند و باعث اتصال صحیح مجلدات مزبور به یکدیگر میشوند. این هم قرینه دیگری است حاکی از این که او از آینده این یادداشت ها خبرداشته و میخواسته است با درج این عبارات و نشانهها، خوانندههای بعدی را هدایت کند تا بتوانند به راحتی رابطه بین مجلدات مختلف را درک کنند. به عنوان مثال، در پایان جلد دوم نوشته است: دنبالة این اباطیل در دفتر دیگری به همین طرح و قطع و شکل دنبال خواهد شد که مثلاً دفتر روزنامة سال 1339 است... سپس ادامه این نشانیها را در ابتدای جلد سوم میبینیم با این شرح: دنباله اباطیلی که تا ص 1072 در دفتر دیگری به همین قطع و طرح و شکل... آمده است.
چهارمین دلیل که در واقع، فصل الخطاب این قضیه هم بشمار میآید، وصیت نامه مرحوم آل احمد است که در صفحه 1835 همین یادداشتها نوشته شده. وی در این وصیت نامه، ضمن تعیین تکلیف اوصیا از لحاظ آثار باقیمانده از خودش، مشخصاً به موضوع یادداشت ها بدین شرح پرداخته: ... آنچه چاپ شده است که شده است و اگر خدای نکرده به تجدید چاپ رفت، زیر نظر آنها است و آنهایی که چاپ نشده ( یادداشتها، سفرنامه ها، قصه های تمام و ناتمام و الخ...) با نظر همین سه نفر چاپ خواهد شد...
این چهار سند و قرینه به طور قطع نشان می دهند که این خاطرات، از لحاظ مرحوم آل احمد جنبه شخصی نداشتهاند و منظور از تدوین آنها هم ثبت وقایع و رویدادهای شخصی و عمومی به قصد انتشار بعدی بوده است.
مسوولیت انجام این کار به عهده کیست؟
در باب مسوولیت انجام این کار هم به نظریات همآهنگ سه نفر از حقوقدانان معاصر که هم اکنون به کار تدریس و وکالت در تهران اشتغال دارند، یعنی آقایان دکتر محسن محبی، فرهاد مؤمن و دکتر مهدی مختاری استناد میکنم. طبق نظر حقوقدانان مزبور، امر وصایت قایم به شخص است، یعنی تنها به عهدة شخص وصی است ولاغیر. به عبارت دیگر، وقتی که وصیِ یک میت فوت کرد، مسوولیتش به عنوان وصی تمام می شود و چنان نیست که این مسوولیت به ورثه اش منتقل شود، بلکه این مسوولیت به ورثة متوفای اصلی بر می گردد. به بیان دیگر، میتی که وصی اش فوت کرده، مانند میتی است که وصی ندارد و طبق مواد 868 و 869 قانون مدنی، انجام وصایای این میت بر عهده وراث خودش خواهد بود نه وراث وصی اش. در این مورد خاص، متوفای اصلی، جلال آلاحمد است و چون هر سه وصی بالفعل او، یعنی خانم سیمین دانشور و آقایان پرویز داریوش و شمس آل احمد فوت کرده اند، لذا وظایف وصایت مرحوم جلال آل احمد به عهده ورثه خود آن مرحوم افتاده است، نه به عهدة ورثة آن سه نفر وصی.
ورثه مرحوم آل احمد هم در حال حاضر، عبارتند از ورثة یک نفر برادرش، به اضافة ورثة سه نفر خواهرهایش و ورثة همسرش. این افراد همه با هم وصی قانونی مرحوم جلال آل احمد هستند و می توانند در قالب یک هیأت امنای خانوادگی، یا خودشان به طور مستقیم یا بالوکاله، عهدهدار وظایف وصایت بشوند. بدیهی است که درآمدهای ناشی از انتشار یادداشت ها هم یا طبق وصیت جلال، کلاً صرف تحصیل بچه های بی بضاعت، ولی باکفایت خانواده خواهد شد، یا ثلث آن بدین منظور اختصاص می یابد و بقیه بین ورثه تقسیم می شود. تصمیم گیری در این مورد هم طبق ماده 843 قانون مدنی به عهده خود ورثه است، اما تا جاییکه من می دانم، چشمداشت مادی در بین نیست و عمده حساسیت های ورثه معطوف به این است که مبادا در اثر دستکاری های افراطی، خدشه ای به هویت واقعی جلال وارد شود و تصویر دگرگونه ای از او ترسیم شود. شخصاً امیدوارم و اطمینان دارم که با درایت و مراقبت ورثه، این اتفاق نخواهد افتاد.
ضمناً چون خودم عازم سفر هستم، لذا از پسر بزرگ مرحوم شمس آل احمد، یعنی آقای احمد آل احمد درخواست کردهام که صرفنظر از پرس و جوهای من، خود او هم مستقلاً با چند نفر از حقوقدان های صاحبنظر صحبت کند و موضوع مسوولیت های وصایت و وصی قانونی جلال و نحوه تقسیم مسوولیتهای ورثه را برای آنها شرح بدهد و نظرشان را بگیرد تا انشاءالله بعد از مراجعت از سفر، روابط درونی خودمان هم از لحاظ حقوقی روشن شده باشد و بتوانیم با خیال راحت دست به کار شویم.
برای واکنش های احتمالی به این یادداشت ها و پرده دری های احتمالی جلال در آنها فکری کرده اید؟
نکاتی که قبلاً درباره برخورد حرفه ای با موضوع و رعایت اصول کار تدوین تاریخ شفاهی گفتم، دقیقاً معطوف به همین قضیه است، یعنی همه می دانیم که نفس واکنش گریز ناپذیر است، آنهم در اثر انتشار خاطرات شخصیت هیجان انگیزی مثل زنده یاد جلال آل احمد، ولی در عین حال، می توان با رعایت موازین مزبور، کاری کرد که این واکنش ها کنترل و مدیریت شوند.
آیا ناشری تا به حال برای انتشار این آثار انتخاب شده و یا مورد مذاکره قرار گرفته است؟
خواستگار خیلی زیاد است، ولی هنوز به مرحله بعله برون نرسیدهایم! انشاءالله پس از اجماع داخلی خودمان و توافق در باره چند و چون کار، وارد این فاز از عملیات می شویم.
نظر شما